مقوله‌ی اخلاق از کهن‌ترین روزگاران، همپای دلمشغولی‌های بسیار، در طول تاریخ دراز آهنگ تمدن انسانی، ذهن و ضمیر آدمی را به خود مشغول داشته و در کارنامه‌ی علوم بشری مکالمات و مجادلات بسیاری را به همراه داشته است.
از هزاره‌های پیش ازمیلاد تا پایانه سد بیستم، آیینها و مکتبهای گوناگون به تبیین اخلاق و دفاع از قلمرو آن پرداخته‌اند واهل بصیرت و فکرت به تأمّل و نظریه‌پردازی در زوایای گوناگون آن نشسته‌اند. در هند، هندوئیسم، در چین، تائوئیسم و نیز تعالیم کنفوسیوس، در ژاپن، آیین شینتو و در ایران باستان، دین زرتشت و سرانجام در آشوبستان دوران جدید و عصر انسان بحران‌زده‌ی معاصر، آدمی به تعالی و رهایی روح از ارتکاب مناهی و ملاهی و سیر در جنبه روحانی و سلوک اخلاقی دعوت شده است.
همپای اقبال عالمان و اندیشه‌ورزان به تحلیل و تبیین رفتار اخلاقی انسان و بلکه پیش از آن، صورتی از اخلاق دینی و نظامهای اخلاقی وحیانی وجود داشته است و اساساً اخلاق و نگره عملگرایانه آنان همواره انسان را از معیشت و معرفت زمینی به ادراک و رفتاری ماورایی و قدسی فراخوانده‌اند و روشنا و گرمای شعله ایمان را همراه با سیر و سلوک کریمانه اخلاقی دانسته‌اند.

مطالعه در کارنامه اخلاقی تعالیم انبیا از ابراهیم خلیل-على نبیّنا وعلیه الصّلاة والسّلام- و موسای کلیم-على نبیّنا وعلیه الصّلاة والسّلام- و نیز رسولان بنی اسرائیل و عیسی مسیح-على نبیّنا وعلیه الصّلاة والسّلام- تا سالار و مهتر این قافله پیامبر اکرم-صلّی الله علیه وسلّم- گویای روشن نقش اخلاق در ادیان توحیدی و آسمانی است. بویژه توفیق آیین پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- در برپایی جامعه‌ای فرهیخته و اخلاقی در یخبندان استخوان‌سوز جاهلیت و شرک، درخور تأمّل و اندیشه است.

این که قرآن چگونه از مردمی که زشت خویی و بدسیرتی را جمال و جلال می‌انگاشتند! اسطوره‌هایی ساخت که تا دورترین افقهای فکر بشریت را روشنی دادند و در نشر دعوت، توفیقمند گشتند، باری است عظیم بر دوش پیروان ادیان و تکلیفی گران در برابر خیل عظیم فلسفه‌ها و فکرهای الحادی و چشم فروبسته از آسمان!

امروز پاسخگویی به پرسشهای ریز و درشتی که ذهن و ضمیر انسان این عصر را به خود مشغول ساخته، تکلیفی بر ذمه عالمان و قرآن پژوهان دینی است. پرسشهایی از این دست که مرز میان دین و اخلاق کجاست و آیا بنیانهای اخلاقی را باید بر دین استوارکرد و یا اخلاق، بنیانی مستقل دارد؟ و نیز آیا قرآن، تمامی مکارم اخلاقی انسان را امضا می‌کند؟ و یا مواردی از اختلاف میان گزاره‌های اخلاق دینی و اخلاق انسانی را می‌توان مشاهده کرد؟

آیا پایگاه نهایی اخلاق درنگاه قرآن، عقل است یا وحی؟ آیا اخلاق دینی جنبه انحصاری و نزاع برانگیز دارد و مصالح متدینان و دینداران را برمصالح بشری مقدم می‌دارد یا خیر؟و…

پرسشهایی از این دست درحوزه فلسفه اخلاق دستمایه سیر و سلوک محققانه در حوزه تفکر قرآنی و رودبار معرفت شناختی وحی دراین مقال گشته است، و امید این نوشتار، دستیابی به ادراک و رهیافت خاص قرآنی در زمینه مباحثات نوین فلسفی اخلاق و داوری ارزشی رفتار است.

اینک آنچه در ادامه می‌آید، مهم‌ترین پرسشها در این زمینه است:

تعریف اخلاق
فیلسوفان و نظریه‌پردازان اخلاق، در تبیین ماهیت اخلاق تعریفهای مختلفی را ارائه کرده‌اند.

ارسطو فضیلت اخلاقی را ملکه‌ای نفسانی دانسته که برپایه اعتدال وحدّ وسط در قوای وجودی استوار است.

فارابی در نظریه‌ای متأثر از دیدگاه ارسطویی در زمینه اخلاق وسعادت، وظیفه وکارکرد عقل فعال را راهنمونی انسان به نهایت مراقبت کمال ویژه خود دانسته که همان سعادت است.

امام محمد غزالی اخلاق را صورت باطن و هیئت راسخه در نفس می‌داند که صدور و ایجاد اعمال و رفتار ارزشی را موجب می‌گردد.

ابن‌مسکویه اندیشور بلند پایه قرنهای چهارم و پنجم هجری، خُلق را حالتی نفسانی دانسته است که پیدایش بدون درنگ اعمال و رفتارهای اخلاقی بدان مستند است و این حالت، خود برخاسته از طبیعت وجودی آدمی است که درمواردی به کم‌ترین محرّکها پاسخ مثبت می‌دهد و یا ریشه در امور اکتسابی حاصل آمده از تمرین و ممارست دارد.

فلیسوف شهیر، بوعلی سینا بر اساس تقسیم عقل وحکمت به دو بخش نظری و عملی، سعادت را والاترین خیر، و عبارت از به سر بردن همیشگی در جوار حق تعالی می‌داند.

خواجه نصیر طوسی با نگاشتن کتاب گرانسنگ اخلاق ناصری، دیدگاههای فارابی، ابن‌مسکویه و بوعلی سینا را تحکیم کرده است.

فیض کاشانی به پیوست نظریه ابوحامد، خلق و خوی را هیئتی استوار در نفس می‌داند که صدور و پیدایش افعال را به آسانی موجب می‌گردد ونیک و بد آن درگرو داوری و تعیین عقل و شرع است.

در سده‌های اخیر ملامهدی نراقی در مقام تعریف اخلاق آورده است که اخلاق، عبارت از ملکه‌ای نفسانی است که مقتضی انجام کارهایی به آسانی می‌شود. وی سرچشمه خُلق را سرشت انسانی و نیز حالات پیدا شده از تمرین و ممارست دانسته است.

تعریف اخلاق در آموزه‌های قرآن
پس از مروری بر تعریفهای گوناگون از اخلاق، باید دید:
1. کدام یک از تعریفهای یادشده با آموزه‌های وحی هماهنگ‌تر و نزدیک‌تر است؟

2. آیا از تعریفهای یادشده برای اخلاق، می‌توان مفاهیم کلی اخلاق را نتیجه گرفت؟

3. تفاوت تعریفها می‌تواند نشانگر منشأهای متفاوت اخلاق باشد؟

4. آیا اخلاق، امری نفسـانی و ملکه درونی است، یا بر رفتـار نیز اطلاق می‌شود؟

5. از نظر قرآن، اخلاق امری اختیاری و اکتسابی است، یا مربوط به سرشت و طبیعت انسان است؟

6. آیا می‌توان از آیه‌های زیر در رسیدن به تعریف قرآنی اخلاق بهره جست؟

ـ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (شمس/ 7 -8)

سوگند به نفس وجان آدمیان و آنچه نفس آدمی را سامان بخشیده، سپس بدکاری پرده دری و ارزش ستیزی و پرهیزکاری رعایت ارزشها و خویشتن داری از فروغلطیدن در بدی را به او الهام کرد.

ـ قد أفلح من زکّیها. و قد خاب من دسّیها شمس/ 9 ـ 10

رستگار آن کس است که نفس خویش از پلیدیها دورداشت و نومید و وامانده آن کسی که نفس خود را در بدیها وانهاد.

ـ قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ (اسراء/ 84)
بگو، هرکس براساس روش و ساختار خود عمل می‌کند.

واژه شاکله درآیه، نیاز به تأمّل فزون‌تر دارد، تا مشخص شود آیا منظور از آن، چیزی است مانند سرشت که گرایشهای عملی را تعیین می‌کند، یا حقیقتی دیگر است؟
و آیا آن ساختار و طرح درونی که اعمال بیرونی را جهت می‌دهد و رقم می‌زند، امری است اختیاری یا جبری؟

منابع:
1. اخلاق و مذهب، محمد تقی جعفری.

2. آشنایی با علوم اسلامی، شهید مطهری، جلد 2.

3. مقایسه‌ای میان اخلاق کانت و اخلاق اسلامی، محمد اخوان.

4. المیزان، علامه طباطبایی، 2/ 90.

5. بنیاد مابعد الطبیعة اخلاق ، امانوئل کانت، ترجمه حمید عنایت، علی قیصری.

6. تاریخ معتزله، دکتر جعفر جعفری.

7. جامع السعادة، ملا مهدی نراقی.

8. اخلاق ناصری، خواجه نصیر طوسی.

9. احیاء علوم الدین، غزالی.

10. تفسیرنمونه، ناصر مکارم و جمعی از نویسندگان.